خدایا معجزه کن


احساس

نمیدونم از کجا بگم!! چون نمیدونم کجای راهو اشتبا کردم کجای راهو بد کردم که این شد جواب تموم سختی و اشکام. چشایی که همه میگفتن چقد جذاب و گیراس حالا بدون عینک نمیبینه،گودی زیر چشام،بغضی که وسط خنده هام همیشه گلومو میگیره،کی میخواد جواب همه اینارو بده؟؟ها؟قبلا میگفت جبران میکنم میگفتم کدومشو؟جوونیه رفتمو؟روزایی که میشد به بهترین شکل میگذشت اما بخاطر تو و بد رفتاریات کوفتم شد؟غمه چشامو؟دلی که روزی هزار بار شکست و به روت نیاورد که نکنه خاطرت آزرده شه؟جبران میکنی؟گفت:کدومشو!!!!! امروز روز تولدش بود!اسه خیلی قشنگی واسه تولدش نوشتم و آخرشم نوشتم بهانه ی آرامشم تولدت مبارک.(اعتراف میکنم که اصلا با وجودش آروم نیستم و دلم غوغاس، چشام حیرون،ترس عجیبی تو وجودم)بنظرتون جوابم چی بود؟این بود:"دیگه اس نده دارم زندگیمو میکنم کاری نکن که به خونوادت بگم!"منم گفتم به حرمت روزای سختی که بخاطرت کشیدم وظیفم دونستم که بهت تبریک بگم والا مزاحم نمیشدم.روز بخیر.. میدونم خیلی احمقم اما دل این حرفارو نمیفهمه.باور کن نمیفهمه. تو زندگی هرکی رو که دوست داشته باشی از اون ضعیف تری!چون حاضری به هر کار غلطی دست بزنی تا اونو راضی نگه داری. کو اون فاطمه ای که همیشه با خنده و شوخیاش مامانشو شاد میکرد؟شرمنده خونوادمم که قلبشونو شکستم و حالا روم نمیشه بهشون بگم همونی که بخاطرش دلتونو شکستم تنهام گذاشت، زد زیر همه چی و کم آورد،برید هم از من هم از تموم خاطرهامون و ....... چی بگم.... خودم کردم که لعنت بر خودم.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 26 مهر 1392برچسب:,ساعت 21:6 توسط فاطمه| |


قالب وبلاگ : فقط بهاربيست